بهره وری چیست؟ بالا بردن کارایی و اثربخشی با شناخت بهره وری
در دنیای رقابتی و پویای امروز، بهرهوری به یکی از مهمترین مفاهیم در حوزههای اقتصادی، کسبوکار و مدیریت تبدیل شده است. بهرهوری نه تنها کلید موفقیت سازمانها در دستیابی به اهداف استراتژیک و تضمین سودآوری پایدار است، بلکه نقشی حیاتی در رشد اقتصادی و ارتقای سطح زندگی جوامع ایفا میکند. در واقع، بهرهوری معیاری است که نشان میدهد یک سازمان یا اقتصاد، چگونه و تا چه اندازه میتواند با استفاده بهینه از منابع محدود، حداکثر ستاده و ارزش را خلق کند.
با توجه به اهمیت روزافزون بهرهوری، درک صحیح از مفهوم، عوامل مؤثر و راهکارهای ارتقای آن، برای مدیران، کارآفرینان و سیاستگذاران اقتصادی ضروری است. افزایش بهرهوری نه تنها منجر به کاهش هزینهها، بهبود کیفیت و تقویت مزیت رقابتی میشود، بلکه زمینهساز نوآوری، توسعه فناوری و خلق فرصتهای جدید کسبوکار نیز هست. از این رو، سازمانها و اقتصادهایی که بهرهوری را سرلوحه برنامههای خود قرار میدهند، توان بیشتری برای مواجهه با چالشهای فزاینده عصر حاضر و تحقق توسعه پایدار خواهند داشت.
هدف این مقاله، واکاوی جامع مفهوم بهرهوری، شناخت عوامل کلیدی مؤثر بر آن و ارائه راهکارهایی کاربردی برای بهبود بهرهوری در سطوح فردی، سازمانی و ملی است. با مطالعه این مطلب، خوانندگان درک عمیقتری از اهمیت و ابعاد بهرهوری پیدا خواهند کرد و میتوانند با بهکارگیری استراتژیهای معرفیشده، گامهای مؤثری در جهت تحول بهرهوری در حوزه فعالیت خود بردارند.
تعریف و مفهوم بهرهوری
بهرهوری در سادهترین تعریف، نسبت ستاده به داده در یک سیستم تولیدی یا اقتصادی است. به عبارت دیگر، بهرهوری نشاندهنده میزان کارایی و اثربخشی استفاده از منابع و نهادهها (مانند نیروی کار، سرمایه، مواد اولیه، انرژی و تکنولوژی) در جهت خلق ارزش و دستیابی به خروجیهای مطلوب است. هرچه این نسبت بالاتر باشد، یعنی با مصرف منابع کمتر، بتوان محصولات یا خدمات بیشتر و باکیفیتتری تولید کرد، سطح بهرهوری افزایش مییابد.
بهرهوری مفهومی فراتر از کارایی صرف است. در حالی که کارایی (Efficiency) به معنای انجام کارها به شیوه صحیح و با حداقل هزینه و اتلاف منابع است، اثربخشی (Effectiveness) بر انجام کارهای درست و خلق نتایج ارزشمند تمرکز دارد. یک سازمان یا اقتصاد وقتی به سطح بالایی از بهرهوری میرسد که بتواند کارایی و اثربخشی را به صورت توأمان محقق سازد.
بهرهوری تنها یک شاخص کمّی نیست، بلکه جنبههای کیفی مهمی نیز دارد. صِرف تولید حجم بالایی از محصولات، بدون توجه به کیفیت، تناسب با نیاز مشتریان و ارزش خلقشده، نمیتواند بیانگر بهرهوری واقعی باشد. بهرهوری حقیقی مستلزم تمرکز همزمان بر بهینهسازی کمیت و کیفیت ستادهها در فرآیند تولید یا خدماترسانی است.
عوامل مؤثر بر بهرهوری
بهرهوری حاصل تعامل پیچیده مجموعهای از عوامل درونسازمانی و برونسازمانی است. این عوامل را میتوان در دو دسته کلی عوامل قابل کنترل (مانند نیروی انسانی، فناوری، فرآیندهای کاری) و غیرقابل کنترل (شرایط اقتصادی، سیاستهای دولتی، رقبا) تقسیم کرد. مدیران و رهبران سازمانها باید بر عوامل درونی تمرکز کرده و با پایش مستمر محیط بیرونی، سازمان را برای سازگاری با تحولات آماده سازند.
یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر بهرهوری، کیفیت و کمیت نیروی کار (Workforce) است. کارکنان دانشی، ماهر و با انگیزه، سرمایههای ارزشمند هر سازمانی در عصر اقتصاد دانشبنیان به شمار میروند. آموزش و بهسازی نیروی انسانی، طراحی نظامهای جبران خدمات عادلانه و انگیزاننده، ایجاد فرهنگ سازمانی مشارکتی و خلاق و تقویت تعهد و رضایت شغلی، راهکارهای اصلی ارتقای بهره وری نیروی کار هستند.
عامل دیگر، بهکارگیری فناوریهای نوین (Technology) مانند هوش مصنوعی، رباتیک، اینترنت اشیا و تحلیل کلان داده در فرآیندهای کاری است. این فناوریها امکان خودکارسازی وظایف تکراری، تسریع و بهینهسازی فعالیتها و کاهش خطاهای انسانی را فراهم میآورند. سازمانها باید با سرمایهگذاری هوشمندانه روی فناوری و یکپارچهسازی آن با استراتژی کسبوکار، زیرساخت لازم برای جهش بهرهوری را مهیا سازند.
بهرهوری مستلزم مدیریت کارآمد منابع (Resource Management) سازمان است. بهینهسازی فرآیندهای تولید و تأمین (Production Processes)، کاهش ضایعات و اسراف، استفاده مجدد و بازیافت، مدیریت کیفیت جامع و مدیریت زنجیره تأمین یکپارچه، از جمله اقدامات مؤثر در بهبود بهرهوری از طریق کاهش هزینهها (Cost Reduction) و افزایش کیفیت ستادهها هستند.
طراحی مناسب مشاغل، ساختار سازمانی و فرآیندهای کاری (Redesigning Jobs, Organizational Structure and Work Processes) متناسب با مأموریت و استراتژی سازمان نیز نقش مهمی در ارتقای بهرهوری ایفا میکند. ساختارهای افقی و منعطف، گردش شغلی، غنیسازی شغل، خودگردانی و تیمهای کاری چابک، نمونه هایی از رویکردهای سازماندهی کار هستند که میتوانند با ایجاد انگیزه و تعهد در کارکنان، بهرهوری و عملکرد سازمانی (Organizational Performance) را بهبود بخشند.
مطلب پیشنهادی: شرح وظایف روابط عمومی
روشهای اندازهگیری بهرهوری
اندازهگیری و پایش مستمر بهرهوری، پیشنیاز مدیریت اثربخش آن در سطوح فردی، سازمانی و ملی است. بدون تعیین شاخصهای روشن و قابل اندازهگیری، امکان تشخیص وضعیت موجود، تدوین اهداف بهبود و ارزیابی میزان تحقق آنها وجود نخواهد داشت. روشها و معیارهای سنجش بهرهوری متناسب با سطح تحلیل و بخش اقتصادی، متفاوت هستند، اما همگی بر محاسبه نسبت ستاده به داده یا مقایسه وضعیت در دو مقطع زمانی استوارند.
در سطح کلان، بهرهوری کل عوامل تولید یا TFP (Total Factor Productivity) شاخصی جامع برای ارزیابی کارایی و اثربخشی یک نظام اقتصادی است. نرخ رشد (TFP) از تفاوت میان نرخ رشد تولید ناخالص داخلی واقعی (Real GDP) و نرخ رشد نهادههای تولید (شامل نیروی کار و سرمایه) در یک دوره زمانی معین به دست میآید. این شاخص، سهم رشد اقتصادی ناشی از ارتقای بهرهوری و نه صرفاً افزایش مصرف منابع را نشان میدهد.
در سطح سازمانها و صنایع، بهرهوری نیروی کار (Labor Productivity) از تقسیم ارزش افزوده یا تولید بر تعداد کارکنان یا نفر-ساعات کار محاسبه میشود. شاخصهای دیگر عبارتند از بهرهوری سرمایه (حاصل تقسیم تولید بر موجودی سرمایه)، بهرهوری انرژی (تولید به ازای هر واحد انرژی مصرفی) و بهرهوری مواد اولیه (تولید به ازای هر واحد ماده اولیه). برای دستیابی به تصویر کاملتری از وضعیت بهرهوری، میتوان از شاخص ترکیبی بهرهوری کل (Total Productivity) استفاده کرد که نسبت کل ستادهها به کل دادههای سازمان را نشان میدهد.
سنجههای دیگری مانند سود خالص، درآمد، سهم بازار، میزان ضایعات، سود مرکب، شاخص رضایت مشتریان و کیفیت نیز به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بیانگر سطح بهرهوری سازمان هستند. در بسیاری موارد، به دلیل صرفهجویی ناشی از مقیاس (Economies of Scale) و منحنی یادگیری (Learning Curve)، تغییرات بهرهوری باید در یک افق زمانی میانمدت ارزیابی شوند. همچنین، مقایسه درونصنعتی (با رقبا و میانگین صنعت) و برونصنعتی شاخصهای بهرهوری (Benchmarking)، نکات ارزشمندی درباره جایگاه نسبی سازمان آشکار میسازد.
در سطح فردی، با تکیه بر روشهای مهندسی صنایع میتوان استانداردهای عملکردی (Performance Standards) را برای مشاغل و وظایف تعریف کرد و با سنجش عملکرد واقعی در مقایسه با این استانداردها، بهرهوری نیروی کار را تعیین نمود. روش دیگر، اهداف و نتایج کلیدی یا OKR (Objectives and Key Results) است که طی آن، اهداف کمّی و قابل اندازهگیری برای هر فرد تنظیم شده و میزان تحقق آنها در دورههای معین ارزیابی میشود.
تکنولوژی و نقش آن در افزایش بهرهوری
در اقتصاد دانشبنیان کنونی، تکنولوژی و نوآوری به عنوان عوامل کلیدی پیشران بهرهوری و رشد اقتصادی مطرح هستند. ظهور فناوریهای مبتنی بر هوش مصنوعی مانند یادگیری ماشین، پردازش زبان طبیعی و تحلیل کلان داده، تحولی عمیق در فرآیندهای کسبوکار و تولید به وجود آورده است. این فناوریها با اتوماسیون (Automation) وظایف تکراری و زمانبر، افزایش دقت و سرعت، کاهش خطاهای انسانی و بهبود فرآیند تصمیمگیری، بهرهوری نیروی کار و کل سازمان را به شکل چشمگیری ارتقا میدهند.
رباتیک و سیستمهای خودکار (Robotics and Automated Systems)، بهویژه در صنایعی مانند خودروسازی، الکترونیک و صنایع فرآوری، انقلابی در تولید انبوه ایجاد کردهاند. رباتهای پیشرفته قادرند وظایف تولیدی را با سرعت و کیفیت بسیار بالاتر از انسان انجام دهند و با کاهش نیاز به نیروی کار فیزیکی، تولید را مقیاسپذیرتر (Scalable) سازند. ترکیب رباتیک با فناوریهایی مانند اینترنت اشیا صنعتی (IIoT)، تحلیل کلان داده و هوش مصنوعی، به خلق کارخانههای هوشمند آینده انجامیده است که بهرهوری در آنها به سطحی بیسابقه میرسد.
یکپارچهسازی فناوری اطلاعات با فرآیندهای کسبوکار نیز مزایای قابلتوجهی برای بهرهوری دارد. سیستمهای برنامهریزی منابع سازمان (ERP)، مدیریت ارتباط با مشتری (CRM)، مدیریت زنجیره تأمین (SCM) و برنامهریزی و کنترل تولید به سازمانها امکان میدهند با اتوماسیون امور اداری، کاهش کاغذبازی، افزایش شفافیت و بهبود هماهنگی میان واحدهای مختلف، بهرهوری عملیاتی (Operational Productivity) خود را افزایش دهند.
در حوزه ارتباطات و همکاری، سکوهای مبتنی بر فضای ابری (Cloud)، اینترنت و موبایل تحولی شگرف در نحوه انجام کار ایجاد کردهاند. با ابزارهایی مانند ویدئو کنفرانس، پیامرسانی آنی و سیستمهای مدیریت پروژه آنلاین، امکان برقراری ارتباطات آسان، به اشتراکگذاری اطلاعات و تسهیل کار تیمی در هر زمان و مکان میسر شده است. این قابلیتها نه تنها موجب افزایش انعطافپذیری و چابکی سازمانها میشوند، بلکه با کاهش نیاز به جابجایی و سفرهای کاری، منجر به صرفهجویی قابلتوجه در زمان و هزینه و ارتقای بهرهوری کارکنان میگردند.
پیشنهاد نویسنده: استراتژی مدیریتی نورتون و کاپلان
بهرهوری نیروی کار و عوامل کلیدی آن
نیروی انسانی به عنوان با ارزشترین سرمایه هر سازمان، تأثیری تعیینکننده بر بهرهوری و عملکرد کلی آن دارد. در واقع، بهرهوری نیروی کار بخش مهمی از معادله بهرهوری سازمانی را تشکیل میدهد که خود تابعی از توانمندیها، انگیزه و تعهد کارکنان است. بنابراین، سازمانهایی که میخواهند با تکیه بر سرمایههای انسانی، قلههای بهرهوری را فتح کنند، باید راهبردهای جامعی برای توسعه و ارتقای این سرمایهها داشته باشند.
نقطه آغاز، جذب استعدادهای برتر و متناسب با شغل است. فرآیندهای کارمندیابی و انتخاب باید به گونهای طراحی شوند که افراد با دانش، مهارت و نگرش مناسب را به سازمان جذب کنند. پس از استخدام، آموزش و توسعه مداوم کارکنان اهمیتی حیاتی مییابد. در محیط کسبوکار پویا و متلاطم امروز، کارکنان باید به طور مستمر مهارتهای جدیدی بیاموزند و خود را با تحولات فناورانه، تغییر در مشاغل و فرآیندهای کاری وفق دهند. آموزش ضمن خدمت با تمرکز بر مهارت نرم و سخت (Soft and Hard Skills) نظیر حل خلاقانه مسئله، تفکر انتقادی، ارتباطات و کار تیمی میتواند به شکل قابلتوجهی بهرهوری نیروی کار را بهبود بخشد.
در کنار توسعه قابلیتها، ایجاد انگیزه در کارکنان نیز ضامن بهرهوری آنان است. نظامهای پاداش و جبران خدمات باید به گونهای طراحی شوند که رفتار و عملکرد مطلوب را در کارکنان تقویت کنند. سیاستهای پرداخت مبتنی بر عملکرد، تسهیم سود، مزایای جانبی رقابتی، و قدردانی و تشویق به موقع، از جمله مشوقهای مادی و غیرمادی مؤثر بر انگیزش هستند. همچنین، فراهم آوردن فرصتهای پیشرفت شغلی و ارتقا بر اساس شایستگی، نقشی کلیدی در حفظ و نگهداشت استعدادها و تقویت تعهد آنان به سازمان ایفا میکند.
فرهنگ سازمانی حامی بهرهوری (Productivity-Oriented Culture) نیز عاملی تأثیرگذار بر عملکرد کارکنان است. ارزشها، هنجارها و باورهای مشترک حاکم بر سازمان، راهنمای رفتار و تصمیمگیری کارکنان هستند و میتوانند موجب شکلگیری رفتارهای مولد یا مخرب بهرهوری شوند. مثلاً، سازمانی که در آن صداقت، مسئولیتپذیری، نوآوری، یادگیری مستمر و کیفیتگرایی ارج نهاده میشوند، کارکنان با انگیزهتر و متعهدتری خواهد داشت. در مقابل، فرهنگهای آلوده به بیاعتمادی، ترس از تغییر، ریسکگریزی و تقدم منافع فردی بر جمعی، بازدارنده بهرهوری فردی و سازمانی هستند.
توانمندسازی کارکنان (Employee Empowerment) و مشارکت آنها در تصمیمگیری از دیگر عوامل اثرگذار بر بهرهوری نیروی کار است. با دادن آزادی عمل و اختیار بیشتر به کارکنان در انجام وظایف، میتوان حس مالکیت و مسئولیت آنان را نسبت به نتایج کارشان تقویت کرد. مشارکت کارکنان در تعیین اهداف، یافتن راهحلهای خلاقانه برای مسائل و بهبود مستمر فرآیندها نیز ضامن بهرهمندی حداکثری از خرد جمعی و تجربیات ارزشمند آنان است. البته، توانمندسازی باید با پاسخگویی (Accountability) و سیستمهای سنجش و بازخورد عملکرد توأم باشد تا انتظارات و مسئولیتها شفاف بوده و چرخه یادگیری و بهبود تداوم یابد.
در سالهای اخیر، مفهوم کیفیت زندگی کاری (Quality of Work Life) به عنوان مؤلفهای مهم در بهرهوری نیروی کار موردتوجه فزایندهای قرار گرفته است. سازمانهایی که محیطی امن، سالم، منصفانه و انسانی برای کارکنان فراهم میآورند، میتوانند با افزایش رضایت شغلی و کاهش استرس و فرسودگی آنها، بهرهوری و تعهدشان را ارتقا دهند. برنامههای ایجاد توازن میان کار و زندگی (Work-Life Balance)، ترتیبات کاری منعطف، امکانات رفاهی، و مشاوره شغلی و سلامت روان، نمونههایی از مداخلات مؤثر بر بهبود کیفیت زندگی کاری هستند.
بهرهوری و مدیریت زمان
زمان یکی از کمیابترین و ارزشمندترین منابع در دسترس افراد و سازمانهاست. از این رو، چگونگی مدیریت و تخصیص زمان، تأثیری مستقیم و چشمگیر بر بهرهوری فردی و سازمانی دارد. سازمانها و کارکنانی که قادرند با اتلاف کمتر، کارهای بیشتر و مهمتری در واحد زمان انجام دهند، از بهرهوری و مزیت رقابتی بیشتری برخوردارند. با توجه به محدودیت ساعات کاری و فشار روزافزون برای انجام سریعتر وظایف، اتخاذ فنون و رویکردهای اثربخش مدیریت زمان ضرورتی انکارناپذیر یافته است.
در سطح فردی، مدیریت زمان مستلزم آگاهی، انضباط و بهکارگیری مجموعهای از مهارتهاست. گام نخست، تعیین اهداف روشن و اولویتبندی وظایف و فعالیتها براساس اهمیت و فوریت آنهاست. تمرکز بر امور مهم و غیرفوری که معمولاً بیشترین تأثیر بلندمدت را بر موفقیت فردی و سازمانی دارند، رمز بهرهوری بالاست. ابزارها و تکنیکهای متعددی برای اولویتبندی وجود دارند که ماتریس مدیریت زمان آیزنهاور و روش ABCDE از مشهورترین آنها هستند.
برنامهریزی و زمانبندی دقیق فعالیتها در قالب فهرست وظایف روزانه، هفتگی و ماهانه نیز برای مدیریت کارآمد زمان ضروری است. اختصاص زمان کافی و متناسب با حجم و پیچیدگی هر فعالیت در برنامه و پایبندی به آن در عمل، از اتلاف وقت و انباشت وظایف معوق جلوگیری میکند. همچنین، تفکیک وظایف بزرگ به وظایف کوچکتر و قابلمدیریتتر، غلبه بر تعلل و اهمالکاری را آسانتر میسازد. در عین حال، برنامهریزی باید با انعطافپذیری لازم برای رسیدگی به امور پیشبینینشده و تغییرات محیطی همراه باشد.
مهار حواسپرتیها و وقفهها یکی دیگر از ملزومات بهرهوری فردی است. مطالعات نشان میدهند که تلفنهای مزاحم، ایمیلها و پیامهای بیموقع، و وبگردیهای بیهدف بخش قابلتوجهی از زمان مفید کارکنان را هدر میدهند. تخصیص زمانهایی مشخص در روز برای پاسخگویی به ایمیلها و تماسها، استفاده از ابزارهای مسدودسازی سایتهای غیرمرتبط با کار، و قرار دادن وقت «تمرکز بدون وقفه» در برنامه روزانه، راهکارهایی مؤثر برای غلبه بر حواسپرتیها هستند.
پیشنهاد نویسنده: سلامت سازمانی چیست؟
استراتژیهای بهبود بهرهوری سازمانی
بهبود بهرهوری در سطح سازمان مستلزم اتخاذ رویکردی جامع و چندوجهی است که طیف وسیعی از استراتژیها و اقدامات هماهنگ را در بر میگیرد. این استراتژیها باید ناظر بر ابعاد ساختاری، فرآیندی، فناورانه و انسانی سازمان باشند و از پشتیبانی و تعهد مدیریت ارشد برخوردار باشند. در ادامه به برخی از مهمترین استراتژیهای افزایش بهرهوری سازمانی اشاره میشود:
- بهبود فرآیندها و حذف اتلافها: سازمانها باید به طور مستمر فرآیندهای کاری خود را تحلیل و بازطراحی کنند تا موارد اتلاف منابع و زمان را شناسایی و حذف نمایند. استفاده از رویکردها و ابزارهای نابسازی (Lean) نظیر حذف فعالیتهای فاقد ارزش افزوده، کاهش موجودیهای انبار، استانداردسازی و خودکارسازی وظایف تکراری، و پیادهسازی سیستم تولید به هنگام (Just-in-Time) میتواند بهرهوری فرآیندها را به شکل چشمگیری ارتقا دهد.
- یکپارچهسازی و اتوماسیون سیستمها: استفاده از سیستمهای یکپارچه مدیریت سازمان (Enterprise Systems) مانند ERP، سازمانها را قادر میسازد با تجمیع و یکپارچهسازی اطلاعات و گردشکار میان واحدهای مختلف، فرآیندها را روانتر و کاراتر سازند. خودکارسازی امور اداری، حذف سیستمهای کاغذی و استفاده از سیستمهای جریان کار (Workflow Systems) نیز به کاهش چرخه زمانی و بهبود کارایی عملیات کمک شایانی میکند.
- بهینهسازی زنجیره تأمین: مدیریت و ادغام فعالیتهای لجستیک و تدارکات با عملیات تولید و فروش میتواند با کاهش موجودیها، تسریع در تحویل به مشتریان و کاهش هزینههای حملونقل، بهرهوری کل سازمان را افزایش دهد. پیادهسازی سیستمهای مدیریت زنجیره تأمین (SCM) و همکاری نزدیک با تأمینکنندگان و توزیعکنندگان، دو رکن اصلی دستیابی به زنجیره تأمین چابک و بهینه هستند.
- مدیریت کیفیت جامع (TQM): سازمانها با پیادهسازی اصول و ابزارهای مدیریت کیفیت جامع میتوانند با کاهش ضایعات تولید، بازکارها (Rework)، محصولات معیوب و شکایات مشتریان، هزینههای کیفیت را به حداقل رسانده و بهرهوری را بهبود بخشند. استفاده از تکنیکهای آماری کنترل فرآیند (SPC)، حلقههای کنترل کیفیت (Quality Circles)، و سیستم پیشنهادهای کارکنان از جمله ابزارهای کارآمد TQM هستند.
- سیستمهای پیشنهادها و بهبود مستمر: درگیر کردن کارکنان عملیاتی در فرآیند بهبود بهرهوری از طریق سیستمهای پیشنهاد (Suggestion Systems) و گروههای حل مسئله، نهتنها خلاقیت و تعهد آنان را افزایش میدهد، بلکه به اشاعه فرهنگ بهبود مستمر در سازمان منجر میشود. مدیران باید مشارکت کارکنان در ارائه ایدههای بهبود را تشویق کرده و با فراهم آوردن منابع و حمایت لازم، زمینه تحقق این ایدهها را فراهم آورند.
بهرهوری و توسعه پایدار
مفهوم بهرهوری در سالهای اخیر و با افزایش نگرانیهای زیستمحیطی و اجتماعی، معنایی فراتر از دستیابی صرف به سود مالی یافته است. دیدگاه جدید، بهرهوری را در چارچوب مفهوم کلانتر توسعه پایدار (Sustainable Development) قرار میدهد و آن را به معنای استفاده کارآمد از منابع به شیوهای میداند که ضمن تأمین نیازهای نسل حاضر، توانایی نسلهای آتی را برای برآوردن نیازهایشان به خطر نیندازد. به عبارت دیگر، بهرهوری پایدار باید در خدمت دستیابی توأمان به اهداف اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی باشد.
از منظر زیستمحیطی، بهرهوری منابع به معنای استفاده بهینه از منابع کمیاب طبیعی مانند انرژی، آب، زمین و مواد خام به شیوهای است که کمترین تأثیرات مخرب را بر محیط زیست بر جای گذارد. کسبوکارها میتوانند با اتخاذ رویکرد «اقتصاد چرخشی» (Circular Economy)، افزایش بازیافت و استفاده مجدد از مواد، سرمایهگذاری در فناوریهای پاک، و بهبود کارایی انرژی، نقش مهمی در حفظ منابع و کاستن از ردپای زیستمحیطی خود ایفا کنند. شاخص بهره وری سبز (Green Productivity) که نسبت ارزش اقتصادی تولید به تأثیرات زیستمحیطی آن را میسنجد، ابزاری مفید برای پایش میزان پایداری فعالیتهای اقتصادی است.
از منظر اجتماعی، بهرهوری باید با بهبود استانداردهای کار، ایمنی و سلامت شاغلان، و کاهش نابرابریهای درآمدی همراه باشد. سازمانها باید اطمینان یابند که دستاوردهای حاصل از رشد بهرهوری به شکل منصفانهای میان سهامداران، کارکنان و جامعه توزیع میشود و به ارتقای کیفیت زندگی آحاد جامعه میانجامد. سرمایهگذاری در توسعه مهارتها و قابلیتهای کارکنان و اجرای برنامههای مسئولیت اجتماعی شرکتی (Corporate Social Responsibility) برای یاریرسانی به جوامع پیرامونی، از جمله اقدامات سازمانها در راستای پایداری اجتماعی به شمار میروند.
در سطح خُرد، بهرهوری پایدار نیازمند تغییر در الگوهای مصرف و تولید است. مصرفکنندگان آگاه میتوانند با ترجیح محصولات و خدمات سازگار با محیط زیست، کالاهای بادوام و تولیدات محلی، شرکتها را به سمت اتخاذ شیوههای پایدارتر سوق دهند. شرکتها نیز با طراحی محصولات قابل بازیافت و تعمیر، کاهش بستهبندیهای غیرضروری و اطلاعرسانی به مشتریان درباره شیوههای مصرف بهینه، میتوانند به اشاعه فرهنگ مصرف پایدار یاری رسانند.
بهرهوری در بخش خدمات و تولید
اگرچه مفهوم بهرهوری در ابتدا در حوزه صنایع تولیدی مطرح و بسط یافت، اما با تغییر ساختار اقتصادها به سمت غلبه بخش خدمات، ضرورت توجه به بهرهوری در این بخش بیش از پیش آشکار شده است. خدمات طیف وسیعی از فعالیتهای اقتصادی را شامل میشوند که از جمله میتوان به حملونقل، بانکداری، بیمه، خردهفروشی، مشاوره، آموزش، بهداشت و درمان اشاره کرد. با وجود تفاوتهای ماهوی میان تولید کالا و ارائه خدمت، بسیاری از مفاهیم و راهکارهای بهبود بهرهوری در هر دو بخش کاربرد دارند.
یکی از چالشهای اصلی در سنجش و ارتقای بهرهوری در بخش خدمات، ناملموس بودن و تنوع ستادههای این بخش است. برخلاف تولید که در آن شمارش دقیق محصولات امکانپذیر است، در بسیاری از خدمات کیفیت و رضایت مشتری ملاک اصلی سنجش خروجی است. به همین دلیل، در بخش خدمات شاخصهای کیفی مانند زمان انتظار، میزان شکایات، نرخ وفاداری مشتریان و شاخص رضایتمندی در کنار معیارهای کمّی عملکرد مورد استفاده قرار میگیرند.
یکی از راهکارهای اصلی بهبود بهرهوری در بخش خدمات، استانداردسازی و صنعتیسازی فرآیندهای خدمترسانی است. با تعریف گامهای استاندارد، زمانهای اجرای هر مرحله و معیارهای عملکردی، میتوان تغییرپذیری کیفیت خدمات را کاهش داده و امکان نظارت و بهبود مستمر را فراهم آورد. فناوریهای خودکارسازی و رباتیک نیز در بسیاری از حوزههای خدماتی نظیر بانکداری یا خدمات مشتریان، نقشی روزافزون در افزایش سرعت، دقت و صرفهجویی در نیروی کار ایفا میکنند.
تمرکز بر مشتریمداری و طراحی خدمات منطبق با نیازها و انتظارات متنوع مشتریان نیز رویکردی کلیدی در بهبود بهرهوری خدمات است. روشهایی مانند بخشبندی مشتریان، راهاندازی باشگاه مشتریان، شخصیسازی خدمات، نظرسنجیهای مکرر و مدیریت تجربه مشتری ، به شرکتهای خدماتی کمک میکنند با شناخت دقیقتر مشتریان، خدمات را به شکل هدفمندتر و با اتلاف کمتر منابع به آنها عرضه کنند.
در بخش تولید نیز گرایش روزافزونی به سمت خدماتیسازی (Servitization) مشاهده میشود. بسیاری از تولیدکنندگان برای افزایش ارزش و تمایز محصولات خود، آنها را در قالب بستههای یکپارچه شامل خدماتی نظیر نصب، تعمیر و نگهداری، آموزش و پشتیبانی فنی ارائه میکنند. این رویکرد با تقویت روابط بلندمدت با مشتریان، فرصتهای جدیدی برای افزایش بهرهوری از طریق صرفهجویی در مقیاس و یادگیری از تعامل با مشتریان ایجاد میکند.
از دست ندهید: مدل تعالی سازمانی (EFQM) چیست؟
چالشها و موانع افزایش بهرهوری
علیرغم اهمیت حیاتی و مزایای متعدد ارتقای بهرهوری، سازمانها و اقتصادها اغلب در تحقق کامل این آرمان با موانع و چالشهای متعددی مواجه هستند. برخی از این چالشها ریشه در محدودیتهای ساختاری و منابع دارند، برخی ناشی از مقاومت در برابر تغییر هستند و برخی از ضعف مدیریتی و فقدان تعهد به بهبود مستمر نشأت میگیرند. در ادامه، مروری اجمالی بر مهمترین این چالشها خواهیم داشت:
- محدودیت منابع: بهبود بهرهوری، بهویژه در مراحل آغازین، مستلزم سرمایهگذاری در فناوریهای جدید، نوسازی تجهیزات و زیرساختها، و آموزش و توسعه منابع انسانی است. سازمانها بهویژه شرکتهای کوچک و متوسط و بنگاههای نوپا، اغلب با کمبود منابع مالی و انسانی لازم برای تأمین این سرمایهگذاریها مواجه هستند. از این رو، یافتن راهکارهایی برای بهبود بهرهوری با سرمایهگذاری اندک و بازگشت سریع، چالشی اساسی برای این شرکتهاست.
- مقاومت در برابر تغییر: ابتکارات بهبود بهرهوری معمولاً مستلزم تغییر در فرآیندها، ساختار سازمانی، فناوری و حتی فرهنگ کاری هستند. این تغییرات اغلب با مقاومت و بیمیلی کارکنان و مدیرانی مواجه میشود که به دلیل عادت، منافع شخصی یا ترس از ناشناختهها، وضع موجود را ترجیح میدهند. غلبه بر این مقاومت از طریق مشارکت دادن، اطلاعرسانی شفاف و آموزش افراد درگیر، مستلزم صرف زمان و انرژی قابلتوجه است و چنانچه بهدرستی مدیریت نشود، میتواند کل فرآیند تغییر را با شکست مواجه سازد.
- کمبود مهارت و دانش: طراحی و اجرای برنامههای بهبود بهرهوری مستلزم تخصص و تجربه در حوزههایی چون مدیریت پروژه، مهندسی صنایع، تحلیل دادهها، مدیریت تغییر و فناوری اطلاعات است. بسیاری از سازمانها، بهویژه در کشورهای درحالتوسعه، با کمبود نیروی انسانی ماهر در این زمینهها مواجه هستند یا توان جذب و حفظ آنها را ندارند. این خلأ مهارتی، ظرفیت سازمانها را برای شناسایی و اجرای فرصتهای بهبود بهرهوری محدود میسازد.
- نبود سیستمهای سنجش و تحلیل عملکرد: بهبود بهرهوری مستلزم اندازهگیری دقیق، ردیابی و تحلیل مستمر شاخصهای کلیدی عملکرد است تا بتوان مشکلات را بهسرعت تشخیص داده و چرخه بهبود را به حرکت درآورد. نبود سیستمهای یکپارچه جمعآوری دادهها، ضعف در تحلیلهای آماری و فقدان داشبوردهای مدیریتی، امکان تصمیمگیری مبتنی بر شواهد و هدایت هوشمندانه تلاشهای بهبود را با دشواری مواجه میسازد.
جمعبندی
در اقتصاد پررقابت و سریعالتغییر کنونی، بهرهوری بهمثابه سوخت محرکه رشد و توسعه سازمانها و جوامع عمل میکند. مفهوم بهرهوری که در سادهترین تعریف به معنای نسبت ستاده به نهاده است، ابعاد و لایههای عمیقتری نیز دارد که ناظر بر استفاده کارآمد و اثربخش از منابع در راستای ایجاد ارزشهای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی است. افزایش بهرهوری نهتنها سودآوری و بقای بنگاههای اقتصادی را تضمین میکند، بلکه زمینهساز ارتقای سطح زندگی، کاهش فقر و توزیع عادلانهتر ثروت در جامعه نیز هست.
بهرهوری تابعی از طیف وسیعی از عوامل درونی و بیرونی سازمان است که از جمله میتوان به کیفیت نیروی انسانی، فناوریهای مورد استفاده، ساختار و فرآیندهای سازمانی، سبک مدیریت و رهبری، و شرایط محیط کسبوکار اشاره کرد. درک صحیح و مدیریت هوشمندانه این عوامل و تعاملات پیچیده میان آنها، کلید دستیابی به سطوح بالای بهرهوری است.
سنجش و ارتقای بهرهوری نیز مستلزم نگاهی جامع و چندوجهی است. در سطح خرد، شاخصهایی نظیر کارایی نیروی کار، بهرهوری سرمایه و بهرهوری انرژی و مواد اولیه به تحلیل وضعیت سازمانها کمک میکنند. در سطح کلان، معیارهای ترکیبی نظیر «بهرهوری کل عوامل تولید» میتوانند تصویری فراگیر از کارآمدی یک نظام اقتصادی به دست دهند.