تفکر سیستمی چیست؟
تفکر سیستمی یک رویکرد قوی و موثر برای حل مسئله است که در سال های اخیر محبوبیت پیدا کرده است. تفکر سیستمی نوعی از نگاه به جهان است که بر پیوستگی همه عناصر و روابط بین بخش های مختلف یک سیستم، و به طور کلی دیدگاه سیستمی نسبت به همه چیز تأکید دارد. دیدگاه غالب تفکر سیستمی این است که نه فقط یک عامل، بلکه گروهی از عوامل بر یک رویداد تاثیرگذار هستند. به جای تمرکز بر اجزای منفرد به صورت مجزا، تفکر سیستمی با در نظر گرفتن اینکه چگونه همه چیز با هم تناسب دارند و چگونه تغییرات در یک حوزه می تواند بر کل سیستم تأثیر بگذارد، دیدگاهی کل نگر دارد. در این مطلب، به موارد زیر درباره تفکر سیستمی میپردازیم:
- سیستم چیست؟
- تفکر سیستمی به زبان ساده
- تفکر سیستمی با مثال
- تفکر سیستمی در سازمان
- تفاوت تفکر سیستمی و تفکر تحلیلی
- خواص تفکر سیستمی
سیستم چیست؟
سیستم، گروهی از عناصر مرتبط با یکدیگر است که در راستای یک نتیجه مشترک سازماندهی شده اند. برخی نمونه ها از سیستم عبارتند از اکوسیستم ها، ماشین ها یا حتی بدن انسان ها که مانند تشکیلات سازمانی عمل می کنند. افرادی که تفکر سیستمی دارند به ما می آموزند که یک سیستم ساختاریافته، محصول فعل و انفعلات تمامی اعضای آن سیستم است (و نه فقط بخشی از آن سیستم). به عنوان مثال، اگر حتی یک بخش از ماشین را جدا کنید دیگر کارکرد اصلی خود را نخواهد داشت. سیستم های حمل و نقل، سیستم اسلحه ها، سیستم های زیست بومی، سیستم های فضایی و غیره، نمونه های دیگری از سیستم هستند.
حال با شناختی که از مفهوم سیستم داریم، تاثیر سیستم را در ابعاد بزرگ تری مانند سازمان میتوان بررسی کرد. بیشتر مشکلاتی که مشتریها دارند، مشکلات سیستمی هستند. یعنی نمی توان یک بخش از سیستم را برای نارضایتی مشتری مقصر داشت؛ بلکه مشکل اساسی رویهی کل سیستم است. درک کامل از سیستمی که مشتری بخشی از آن است، به درک بهتر مشکلات مشتریها (که در همان سیستم ریشه دارد) منجر میشود.
تفکر سیستمی به زبان ساده
تفکر سیستمی روشی جامع برای بررسی عوامل و تعاملاتی است که می تواند به یک نتیجه احتمالی کمک کند. تفکر سیستمی، درک درستی از این که چگونه تمامی اجزای مختلف هر سیستم می توانند هماهنگ باشند را ارائه می دهد و از طریق این درک، بهترین فرآیندهای ممکن را برای انجام تقریباً هر چیزی فراهم میکند.
در اطراف ما سیستمهای زیادی وجود دارند. برای مثال، واحد خانواده یک سیستم است و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم سیستم دیگری است. این جامعه بخشی از سیستم بزرگتری به اسم شهرستان یا شهر است. در محیط هایی مانند دانشگاه، هر بخش سیستم جداگانهای را تشکیل می دهد.
با درک این که باید دنیا را به عنوان مجموعه ای از سیستم ها ببینیم، و با درک نقش خود در آنها، می توانیم در هر موقعیتی تصمیمات بهتری بگیریم. به این صورت، راه های زیادی برای بهره وری بیشتر در همه زمینه های زندگی خود پیدا میکنیم. با این حال، استفاده از تفکر سیستمی هرگز به معنای برنده شدن در یک رقابت یا درست بودن طرز فکر نیست. تفکر سیستمی به هر فرد کمک می کند تا با در نظر گرفتن دیدگاه های مختلف، آنها را به بهترین شکل ممکن گرد هم آورد. در نظر گرفتن این موضوع می تواند به شما در حل موثر هر مشکلی کمک کند.
مطلب پیشنهادی: مدیریت زمان چیست؟
تفکر سیستمی با مثال
اکوسیستم
همانطور که پیشتر گفتیم، در اطراف ما، از خانه گرفته تا محل کار سیستم های زیادی وجود دارند. حال به عنوان مثال به بزرگترین سیستمی که همهمان میشناسیم میپردازیم: اکوسیستم. به تعاملات مختلف اکوسیستم و چگونگی تغییر آنها فکر کنید. هنگامی که یکی از جنبه های اکوسیستم تغییر می کند، مانند یک اثر دومینو بر بقیه قسمتهای سیستم تاثیر می گذارید.
اینترنت و دستگاههای هوشمند
همه ما دوران قبل از پیشرفت تکنولوژی را به خاطر داریم. زمانی که تلفنها سیمهای فرخورده داشتند و با کامپیوتر از طریق خط تلفن و صداهای درهم به اینترنت دیال آپ وصل میشدیم. چند دهه به جلو بروید و اکنون، ما هوشمندترین ابزارهای تکنولوژی را در جیبهایمان داریم. تلفنهای هوشمند به ما این امکان را میدهند تا هرجا که میرویم از طریق وایفای یا اینترنت سیمکارت (مثل فورجی یا فایوجی) به اینترنت دسترسی داشته باشیم. تلفن های هوشمند صرفا برای برقراری تماس تلفنی به وجود نیامدهاند. آنها تکامل یافتند زیرا متفکران سیستمی مانند استیو جابز پیش بینی کردند که چگونه اتصال به دنیای اینترنت می تواند سیستم تکنولوژی را با توجه به نحوه مصرف و تعامل ما تغییر دهد. متفکران سیستمی به جای آنچه هست، آنچه را که می تواند باشد می بینند.
ارز دیجیتال
آخرین باری که پول نقد در کیف خود داشتید چه زمانی بود؟ اکثر افراد دیگر حتی برای پرداخت کرایه تاکسی هم از پول نقد استفاده نمیکنند. همانطور که همه میدانیم، در گذشته چنین نبوده است. اما به زودی، جهان با کارتهای پلاستیکی تکامل یافت که به نوعی، بسیار ارزشمندتر از هر تعداد اسکناسهایی شدند که میتوانستید در کیف خود حمل کنید. کارتهای نقدی و اعتباری جایگزین برداشتهای هفتگی بانکی شدند.
اما متفکران سیستم، ارز را یک قدم جلوتر بردند: کریپتوکارنسی یا ارز دیجیتال. اکنون پول در شبکه هایی جابجا می شود که انواع مختلف دارایی های دیجیتال را به طور ایمن از طریق اینترنت منتقل می کنند. این فناوری چگونگی تجارت جهان را دوباره به تصویر میکشد، اما پیامدهایی برای سیستمهای پولی، نظارتی و سیاسی بزرگتر نیز دارد.
تفکر سیستمی در سازمان
مدیران اغلب با چالش های متعددی در سازمان دست و پنجه نرم می کنند. از طرفی دیگر با توجه به تفکر سیستمی تقریبا تمامی مشکلات سازمانی به هم مرتبط هستند. وقتی یک مدیر شروع به در نظر گرفتن راه حل برای هر چالش میکند، حتماً با مشکلات زیادی مواجه می شود. در وهلهی اول، راهحلهای آنها ممکن است نادرست و معکوس باشد. یعنی حل مشکلی باعث بدتر شدن مشکل دیگری شود. ثانیاً این کار به وقت و انرژی زیادی نیاز دارد. تفکر سیستمی هر دوی این مسائل را حل می کند. در ادامه به این موضوع میپردازیم که چرا باید از تفکر سیستمی در تیم خود استفاده کنید.
مسائل بزرگتر را در نظر بگیرید.
یکی از مزایای مهم تفکر سیستمی برای مدیران سازمان ها این است که تفکر سیستمی این امکان را می دهد که کل مشکل و راه حل های آن را با دید کل نگر ببینند. تفکر سیستمی در مدیریت به مدیران اجازه می دهد تا در زمان بهینه تصمیمات بهتری بگیرند. در واقع، گفته می شود که بخش خوبی از کسب و کار از تجزیه و تحلیل مسائل کلی ناشی می شود. با این روش، مشکلات مهم به قطعات قابل کنترل شکسته میشوند، به طوری که مدیریت آنها آسانتر میشود.
همچنین، هنگامی که از تفکر سیستمی در کار خود استفاده می کنید به راحتی می توانید چالش های پیچیده را پشت سر بگذارید. به جای اینکه دائماً در تاریکی دست و پنجه نرم کنید، استفاده از تفکر سیستمی به شما یک نقشه واضح و راهنمای حرکت به جلو می دهد.
و در آخر، این طرز فکر می تواند به شما کمک کند تا فرصت های بالقوه را حتی زمانی که بلافاصله آشکار نمی شوند، ببینید.
صرفه جویی در زمان و تلاش در حل مشکلات
تفکر سیستمی به مدیریت موثرتر زمان و منابع کمک می کند. به عبارت ساده، با درک کل مشکل، می توانید ببینید که چگونه همه قطعات در کنار هم به درستی قرار می گیرند. علاوه بر این، از آنجایی که از رویکرد سیستمی استفاده می کنید، می توانید راه حل هایی ایجاد کنید که جنبه های دیگر مشکل را نیز در نظر بگیرد. این یک مزیت بزرگ است زیرا از اتلاف وقت برای کارهایی که واقعا ضروری نیستند جلوگیری می کند.
و در آخر، رویکرد تفکر سیستمی به شما این امکان را میدهد که راهحلهای قوی را برای حل مشکلات متعدد متصور شوید. این یک نقشه راه برای تصمیم گیری و حل مسئله هوشمندانه تر برای مدیران و رهبران است.
مطلب پیشنهادی: پیادهسازی مقاله چیست؟
عواقب مخرب هر تصمیم گیری را به حداقل برسانید.
هنگامی که از رویکرد تفکر سیستمی برای حل مسئله استفاده می کنید، شانس ایجاد تأثیرات منفی بعد از هر تصمیم را به حداقل می رسانید. به عبارت دیگر، با درک تصویر کلان و در نظر گرفتن تمام جوانب یک موقعیت، هرگونه عواقب ناخواسته ناشی از تصمیمات خود را کاهش می دهید.
به عنوان مثال، فرض کنید شما در حال تلاش برای تصمیم گیری در مورد اخراج یا عدم اخراج فردی از تیم خود هستید. هنگام استفاده از رویکرد تفکر سیستمی، می توان قبل از تصمیم گیری، تمام پیامدهای بالقوه را چه خوب و چه بد در نظر گرفت. این به جلوگیری از هرگونه پیامد منفی پس از اخراج یک شخص کمک می کند.
شما می توانید با تقسیم کردن مشکلات پیچیده به قطعات قابل کنترل، منظم بمانید و علی رغم حواس پرتی، تصمیمات بهتری بگیرید. علاوه بر این، با درک اینکه چگونه همه عناصر با هم کار می کنند، می توانید چالش های بالقوه را قبل از وقوع پیش بینی کنید و برای راه حل های ممکن برنامه ریزی کنید.
یک چشم انداز مشترک بسازید.
وقتی همه اعضای یک تیم برای یک هدف تلاش می کنند، همه چیز واضح و شفافتر می شود. با توسعه و به اشتراک گذاشتن یک چشم انداز مشترک، تیم ها می توانند به طور مؤثرتری با هم کار کنند و به موفقیت جمعی دست یابند. استفاده از ابزارهای روش تفکر سیستمی یک راه عالی برای توسعه ایده های مشترک و نقشه راه است. به این دلیل است که هر یک از اعضای تیم درک می کند که برای چه چیزی تلاش می کند و می داند که اقدامات آنها چگونه به هدف کلی کمک می کند.
رویکرد تفکر سیستمی می تواند به شما کمک کند تا به وضوح ماموریت و اهداف شرکت خود را درک کنید. علاوه بر این، با تعیین اهداف قابل اندازه گیری، می توانید اطمینان حاصل کنید که همه اعضای تیم شما دقیقاً می دانند که برای موفقیت سازمان چه کارهایی باید انجام شود.
داستان شکل گیری و هدف خود را با اعضای سیستم در میان بگذارید.
هنگام توصیف شرکت یا محصول خود، مطرح کردن روش شکلگیری و هدف سیستم ضروری است. با ایجاد مدلی از نحوه عملکرد سیستم، می توانید اطلاعاتی را ارائه دهید که به راحتی قابل درک باشد و برای مشتریان بالقوه و سایر اعضای تیم شفافیت ایجاد کند. این به آنها کمک می کند تا تصمیمات آگاهانه ای در سازمان بگیرند. از این رو، رویکرد تفکر سیستمی یک راه عالی برای یکسان سازی ارتباطات تیمی است.
در نهایت، تفکر سیستمی در مدیریت ابزار قدرتمندی است که مدیران می توانند از آن برای ایجاد دنیایی بهتر برای همه استفاده کنند. هنگامی که ما به عنوان متفکران سیستمی با هم کار می کنیم، می توانیم راه حل هایی ارائه دهیم که بیشتر از کارکرد خودمان فایده دارند. تفکر سیستمی موقعیت های برد-برد را ایجاد می کند که در آن همه از جمله محیط زیست و حیوانات سود می برند!
انجام پروژه جامعه شناسی با بهترین هزینه
مطلب پیشنهادی: وظایف و اختیارات مدیر عامل
تفاوت تفکر سیستمی و تحلیلی
در این بخش، با توجه به توضیحات ارائه شده توسط دکتر راسل اکوف به بررسی تفاوت تفکر سیستمی و تحلیلی می پردازیم.
موضوع جالبی که دکتر راسل اکوف به آن اشاره می کند این است که نوع تفکر به مرور زمان دستخوش تغییر می شود. تصور کنید به یک کودک چهار یا پنج ساله یک عروسک می دهیم که تا به حال آن را ندیده است. همانطور که می توان حدس زد، کودک برای سر در آوردن از عروسک و کارکرد آن، آن را تکه تکه می کند و با شناخت قطعات کوچک به شناخت کلیت آن می رسد. این نوع روش فکری، تفکر تحلیلی نامیده می شود که رایج ترین طرز تفکر رایج در اکثر فرهنگ ها است. تفکر تحلیلی حتی در الگوریتم دروس آکادمیک مشهود است. شما هر رشته ای را برای تحصیل انتخاب میکنید، برای مثال مدیریت کسب و کار، دروس شما به گونهای هستند که تمامی مباحث مدیریتی در آنها خرد شده اند. برای مثال مباحثی درباره تولید، بازاریابی، مالی، مدیریت پرسنل و غیره در این رشته مطالعه می شوند. تفکر رایج این است که وقتی شما تمامی مباحث علمی لازم برای مدیریت کسب و کار را به صورت خرد شده فرا میگیرید، در نهایت به دانش کلی لازم برای مدیریت دست خواهید یافت. پس بر اساس تفکر تحلیلی، با تقسیم یک موضوع به تکه های کوچک تر و فهم این بخش های کوچک، به فهم کلی آن مسئله می رسیم.
اما در ادارهی یک سازمان چطور می توان آن را به بخش های کوچک تر تقسیم کرد؟ این کار چه از نظر کاربرد، چه از نظر محصول، چه از نظر موقعیت جغرافیایی و… به هیچ عنوان ممکن نیست. فرض کنید که توانستید اداره یک سازمان را به بخش های کوچک تقسیم کنید و حال می خواهید راهحلهای ادارهی هر بخش را به هم بچسبانید تا در نهایت مدیریت کل مجموعه را انجام دهید. غیر ممکن است. از این رو، تفکر تحلیلی از سال 1950 به بعد کمی مشکل ساز شد.
موضوع اساسی این است که مسائل مربوط به یک سیستم یا مجموعه عوامل موثر بر یکدیگر، به هیچ عنوان با روش تفکر تحلیلی قابل بررسی نیستند.
محصول تفکر تحلیلی بررسی این است که چگونه هرچیزی کار می کند. از این رو، هیچگاه در تفکر تحلیلی این موضوع مطرح نیست که چرا هرچیز به گونه ای که هست کار می کند. ما به طرز تفکر جدیدی نیاز داشتیم تا قادر به فراهم کردن توضیحات درباره کارکرد بسیاری از مسائل باشیم و بتوانیم درک درستی از آنها پیدا کنیم.
بنابراین تفکر سیستمی را در بررسی عملکرد موارد سیستمی (که با مجموعه ای از عوامل کار می کنند) مانند ماشین یا کامپیوتر به کار می بریم. برای مثال در بررسی کامپیوتر هیچگاه درباره این صحبت نمی کنیم که چگونه کار می کند. بلکه می پرسیم که چه کار می کند و چه عملکردی دارد. از طرفی همه سیستم ها بخشی از سیستم بزرگ تری هستند. در ادامه هر سیستم بر اساس کارکردش در سیستم بزرگتر معنا پیدا می کند که برای همان کارکرد خود به بخش های ضروریای نیاز دارد. در ماشین ها موتور ماشین نقش آن بخش ضروری را ایفا می کند، و نه فندک یا کفی ماشین و… . اگر بخواهیم تفکر تحلیلی را روی سیستمی مانند ماشین پیاده کنیم، با توجه به روش تفکر تحلیلی باید همه قطعات آن را جدا کرده و از بررسی هر جزء شروع کنیم تا به بررسی کل آن دست پیدا کنیم. در این روش، ماشین از هم می پاشد و بخش های ضروری مانند موتور خود را نیز از دست می دهد. با روش تفکر تحلیلی شما دیگر ماشینی نخواهید داشت؛ بلکه قطعات یک ماشین را خواهید داشت.
در مثالی دیگر می توان به مغز انسان با کارکرد تفکر اشاره کرد. شما با کمک مغز خود فکر می کنید. حالا اگر یک جراح مغز شما را از سرتان خارج کند دیگر توانایی تفکر ندارید. به این شکل، نه شما و نه مغز شما به تنهایی توانایی تفکر را ندارد. در نتیجه این سیستم به دلیل از دست دادن بخش ضروری خود کارکرد اصلی خود را از دست داده و از بین می رود.
در مثال اول درباره رشته کسب و کار، شما با دیدگاه تفکر تحلیلی همه بخش های این رشته مانند مالی، بازاریابی و.. را به صورت جداگانه مطالعه می کنید و در نهایت هیچ ایده ای نخواهید داشت که خود کسب و کار به چه معناست. حتی هر بخش جدا را که مطالعه کردید درک درستی از آنها ندارید زیرا مطالعه ی موتور ماشین به صورت جداگانه، بدون بررسی سیستمی کل ماشین هیچ معنایی ندارد.
مطلب پیشنهادی: مدل TESI چیست؟
خواص تفکر سیستمی
در پیش گرفتن تفکر سیستمی مزایای فراوانی در پی دارد. در ادامه چند مورد از مزایای تفکر سیستمی را مطرح میکنیم.
کشف فرصتهای جدید
تفکر سیستمی به شما کمک میکند تا راه های جدیدی برای بهبود کارایی و اقتصاد منابع پیدا کنید. مطالعه سیستمی در هر موردی میتواند به شما در توسعه ایده ها و نوآوری های جدید کمک کند. همچنین می تواند به شما امکان دهد مشکلات را به سرعت شناسایی کرده و راه حل های جدیدی را برای این مشکلات در نظر بگیرید
به حداقل رساندن تاثیر مخرب اشتباهات
اشتباهات اصولا زمانی اتفاق میافتند که شما بدون تحقیق یا تجزیه و تحلیل صحیح سیستم تصمیم می گیرید. تفکر سیستمی به شما کمک میکند تا عواقب اشتباهات در قضاوت را پیش بینی کنید و تاثیر آنها بر سیستم را به حداقل برسانید. تجزیه و تحلیل سیستم قبل از تصمیم گیری در مورد مدیریت آن بسیار مهم است.
برنامهریزی واقعبینانه انجام دهید.
درک رابطه بین عناصر در یک سیستم می تواند به شما اجازه دهد تا برنامه های واقع بینانه ای برای آینده داشته باشید. شما می توانید اهداف قابل دستیابی را برای یک سازمان با کسب دانش از یک سیستم تعیین کنید.
تغییر سیاست های غلط در یک سیستم
به واسطهی تفکر سیستمی می توان به شناخت کاملی از عملکرد هر سیستم رسید. بنابراین علاوه بر ارائه برنامه ریزی برای آینده می توان مشکلات فعلی یک سیستم را کشف و حل کرد.
دیدگاه شما